وارد کردن قانون رایانه مجازات رایانه

وارد کردن: قانون رایانه مجازات رایانه قانونی اسکرین شات خبر گزارش

  • خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • توجه: در صورتی که فایل دارای ایراد است یا حقوق نویسنده رعایت نشده با ما تماس بگیرید

    گت بلاگز اخبار فرهنگی و هنری حسرت‌ها و دلخوری‌های عزت‌الله انتظامی در بازیگری

    مرحوم عزت‌الله انتظامی که در سال‌های فعالیتش، کارنامه پر و پیمانی در سینما و تئاتر داشته، نقش‌هایی را هم ایفا کرده که یا آن‌ها را دوست نداشته و دلخوری برایش به

    حسرت‌ها و دلخوری‌های عزت‌الله انتظامی در بازیگری

    حسرت ها و دلخوری های عزت الله انتظامی در بازیگری

    عبارات مهم : تئاتر

    مرحوم عزت الله انتظامی که در سال های فعالیتش، کارنامه پر و پیمانی در سینما و تئاتر داشته، نقش هایی را هم ایفا کرده که یا آن ها را دوست نداشته و دلخوری برایش به جا گذاشته بودند، یا حسرت بازی در آن ها را به دل داشته هست.

    به گزارش ایسنا، چهل روز از درگذشت عزت الله انتظامی می گذرد و در این مدت بارها از نقش آفرینی ها و فیلم های ماندگار او صحبت و در رسانه های متفاوت به نحوی از بازی های متفاوت او یاد شده است است که مروری بر فیلم «گاو» بیشترین تکرار را در این میان داشته است.

    با این حال به بهانه چهلمین روز درگذشت این هنرمند، بخشی از صحبت های او که در کتاب «آقای بازیگر» هوشنگ گلمکانی انتشار یافته هست، بازخوانی می شود.

    حسرت‌ها و دلخوری‌های عزت‌الله انتظامی در بازیگری

    انتظامی در مرور خاطرات کودکی خود گفته است: « دوران کودکی من در منزل ای گذشت که حالا جزئی از پارک شهر هست. در محله سنگلج بودیم و همان جا به مدرسه ابتدایی رفتم. اوضاع مالی خانواده ما تعریفی نداشت و کمی پایین تر از میانگین بود. تقریبا از همان آخرهای دوره ابتدایی به کارهای هنری از جمله تئاتر علاقمند بودم. هنگامی که نمایشنامه ای روی صحنه می رفت هر طور شده است بود جهت دیدن آن می رفتم به خصوص نمایش هایی که در عروسی ها اجرا می شد. آن وقت پشت بام همه منزل ها به هم راه داشته و من با هر وسیله ای که بود از راه بام ها خود را به منزل ای می رساندم که در آن عروسی برگزار می شد، می نشستم و از همان اوج نگاه می کردم. گاهی هم جرأت می کردم و می آمدم پایین و قاطی میهمان ها می شدم که هم فال بود هم تماشا.

    قیامتی که خرید سنتور و کار در رادیو به پا کرد

    مرحوم عزت‌الله انتظامی که در سال‌های فعالیتش، کارنامه پر و پیمانی در سینما و تئاتر داشته، نقش‌هایی را هم ایفا کرده که یا آن‌ها را دوست نداشته و دلخوری برایش به

    از حدود کلاس ششم ابتدایی کم کم شروع کردم که پنهانی به تئاتر هم بروم. در آن دوران اجرای یک نمایش از ۶ ماه قبل اعلام می شد که مثلاً در سینما سپه نزدیک (مسجد مجد) نمایش اجرا می شود. من هم وقت کافی داشتم که پول هایم را جمع کنم. البته بعد از این همه مکافات اکثرا مجبور می شدم از ترسم اواسط نمایش بیرون بیایم و به منزل برگردم تا پدر و مادرم بویی نبرند. سینما هم همینطور بود. از همان دوران ابتدایی می رفتم و باز هم به طور پنهانی. نخستین فیلمی که دیدم اگر اشتباه نکنم «پانزده سال گمنام» نام داشت. وضع مالی ما اجازه نمی داد که زیاد به تئاتر و سینما بروم ولی من هر طور بود راهش را پیدا می کردم به عنوان نمونه وظیفه های درسی نوه مجدالدوله که دانشجویی تنبل ولی از خانواده بسیار پولدار بود از روی دفترهای خودم رونویسی می کردم دستمزد می گرفتم، ولی هیچ وقت تجربه تماشای نخستین فیلم را فراموش نمی کنم، مات شده است بودم.

    پدر و مادرم به شدت مخالف تئاتر و اصولا هنر بودند. یادم است حتی بعدها که با انجام کارهای تابستانی پولی به دستم رسیده بود روزی سنتوری خریدم و به منزل بردم. پدرم که صدای سنتور را شنید قیامتی برپا شد و علاقه موسیقی تا مدت ها از یادم رفت. در آن وقت زیاد پدر و مادرها مایل نبودند که فرزندشان به دنبال کارهای هنری یا به قول آنها مطربی برود. سینما و هیچ نوع کار هنری دیگری هم وجود نداشت فقط روحوضی های عروسی ها بود. البته مراسم نوحه خوانی، سینه زنی و تعزیه در دهه اول محرم هم بود که بسیار به شرکت فعال در آن علاقه مند بودم و در این مورد البته کسی مانع نمی شد…. نه پدرم و نه مادرم بعدها هیچ یک از کارهای مرا ندیدند. سال ها بعد هم که در رادیو کار می کردم پنهان از پدر و مادرم بود. در آن وقت رادیو در منزل هر کسی نبود ولی روزی پدرم جایی مهمان بود که رادیو داشتند و آنجا می شنود که «هنرمند جوان عزت الله انتظامی…» و باز قیامتی برپا شد. به پدرم گفته بودم که به عنوان کنترل چی کار می کنم و هر لحظه تاکید می کرد که هرگز بروی از این کارها کنی، خیلی می ترسید که از آن لباس های رنگی بپوشم. این بود که هنگامی که از رادیو جریان را فهمید دعوا و قهر راه افتاد.»

    دوست داشتم تئاتر را دنبال کنم ولی نشد

    حسرت‌ها و دلخوری‌های عزت‌الله انتظامی در بازیگری

    انتظامی راجع به دورانی که تئاتر کار می کرد و اینکه آیا سراغ تئاتری ها جدیدتر نرفت، نیز بیان کرده است: «دوره طلایی ما زمانی بود که تالار سنگلج کار می کردیم و عمیقاً اعتقاد داشتیم که تئاتر یعنی همین که ما در آنجا کار می کردیم. هیچ وقت گرایشی به آن نوع تئاتری که در مراسم خوش حالی هنر و کارگاه نمایش روی صحنه می رفت نداشتم. البته نمایش کارگاهی و آوانگارد در همه جای دنیا وجود دارد ولی من اعتقاد داشتم باید با همان سبک و سیاق خودمان کار کنیم و همان نوع تئاتر را غنی تر کنیم و ارتقای کیفی بدهیم، به همین علت هیچ وقت به سراغ تئاتر آوانگارد نرفتم چون به اصطلاح امروزی ها به گروه خون ما نمی خورد. بعد از آن از سال ۵۱ که بازرس را کارگردانی کردم دیگر کار صحنه نداشتم. البته بعد از انقلاب از من بسیار دعوت شد ولی من نرفتم واقعیتش این است که اصلا نمی دانستم چه نمایشی کار کنم. نمایشنامه ها را که می خواندم خوشم نمی آمد. به هر حال نشد که تئاتر را دنبال کنم ولی تمایلش هنوز وجود دارد.»

    پشیمانی جهت ازدست دادن «دایی جان ناپلئون»

    مرحوم عزت‌الله انتظامی که در سال‌های فعالیتش، کارنامه پر و پیمانی در سینما و تئاتر داشته، نقش‌هایی را هم ایفا کرده که یا آن‌ها را دوست نداشته و دلخوری برایش به

    او همچنین هنگامی که راجع به ناصر تقوایی صحبت کرده از نقشی که دوست داشته در آن بازی کند و فرصتش را از دست داده گفته است.

    «ناصر تقوایی را از مستند خوب «باد جن» شناختم. هنگامی که «آرامش در حضور دیگران» را دیدم متوجه شدم واقعاً کارگردان خوبی هست. از کارش بسیار لذت بردم. بعد از «پستچی» به سراغم آمد و بازی در «صادق کرده» را پیشنهاد کرد. واقعه «صادق کرده» را پیش از آن هم می دانستم ولی از فیلمنامه ای که نقوایی دراماتیزهاش کرده بود خوشم آمد. نقش صادق را سعید راد بازی کرد که برایم فرقی نمی کرد. هنگامی که به فیلمنامه ای دل ببندم دیگر برایم مهم نیست که نقش های دیگر را چه کسانی بازی کنند. جهت خیلی ها این مسئله مهم است البته این نخستین و آخرین کار من با سعید راد بود. بعدها قرار شد جهت بازی در فیلم این گروه محکومین هم بیاید که نیامد و شانس آورد.

    حسرت‌ها و دلخوری‌های عزت‌الله انتظامی در بازیگری

    قرار بود در «ای ایران» هم نقش دکتر را بازی کنم که مصادف با بیماری و عمل جراحی من شد. تقوایی از آن دست کارگردان هایی است که بازیگر با آن ها احساس راحتی می کند، ولی نقشی که از عدم همکاری در آن واقعا پشیمان شدم، هرچند به اختیار خودم هم نبود، دایی جان ناپلئون بود. زمانی که تقوایی این کتاب را تبدیل به فیلمنامه کرد و می خواست آن را بسازد من با تلویزیون قراردادی جهت بازی در یک مجموعه به نام راننده تاکسی بسته بودم که آخر هم ساخته نشد. با تقوایی راجع به مجموعه صحبت کردم و قرار شد که بازی کنم. فیلمنامه او را هم خواندم که خیلی خوب بود. حتی رفتیم محل فیلمبرداری را دیدیم و توافق های مالی هم انجام شد. قرار بود من نقش خود دایی جان را بازی کنم، نقش آقاجان را هم قرار بود نصیریان بازی کند. جهت نقش اسدالله میرزا هم با داوود رشیدی صحبت شده است بود. بسیار خوشحال بودم و مرتب فیلمنامه را دوره می کردم. عاشقش شده است بودم. خودم را در نقش دایی جان پرورش می دادم، ولی یک بخشنامه اداری مانع بازی ما در آن مجموعه شد. در آن وقت در اداره تئاتر جهت هر کاری که می خواستیم انجام دهیم باید اجازه می گرفتیم به همین علت پیش آقای عظمت ژانتی رفتیم که مدیر وقت اداره بود و گفت همه گروه را جهت این مجموعه مورد نیاز دارد. من، نصیریان، کشاورز، مرحوم فنی زاده و …

    این جریان همزمان شده است بود با تدارک آقای رفیعا جهت فیلم کردن «بنگاه تئاترال». پهلبد پیغام داده بود که نصیریان و انتظامی نروند ولی کار بقیه مانعی ندارد. من حیران ماندم که چه کنم. از طرفی به تقوایی قول داده بودم و صحبت همه چیز را کرده بودیم و کار تمام بود. از سوی دیگر به این کار واقعاً علاقه داشتم. بعد از ساخته شدن مجموعه، روزی تقوایی به من گفت که متوجه شده است بودم جریان از چه قرار هست. به طور کلی از بازی در مجموعه های تلویزیونی خوشم نمی آید البته «هزار دستان» حدیث اش جداست، ولی دایی جان ناپلئون را واقعا دوست داشتم که بازی کنم و می دانم از آن کارهایی می شد که می پسندیدم.»

    از نقش شاه خوشم نمی آمد

    او که با علی حاتمی نیز همکاری داشته از دلایل امتناع اولیه خود جهت بازی در نقش ناصرالدین شاه سخن گفته و اینکه چطور در نهایت جهت بازی در آن راضی شد.

    «در «کمال الملک» اصلا دوست نداشتم بازی کنم، چون هیچ وقت از نقش شاه خوشم نمی آمد در تئاتر هم همین طور. شخصیت عصاقورت داده ای است که بازیگر را هر لحظه معذب نگه می دارد به خصوص که قبلاً یکی از همکارانم (جمشید مشایخی) هم در سلطان صاحبقران همین نقش را به خوبی بازی کرده بود و من لزومی نمی دیدم که دوباره کاری کنم و همین جهت پیشنهاد بازی در این فیلم را نپذیرفتم. تا اینکه یک روز آقای حاتمی به اتفاق آقای مهرداد فخیمی (فیلمبردار) آمدند و یک شب تا صبح حرف زدیم ولی باز هم من راضی نشدم و کار را نپذیرفتم و جهت کار در فیلم منزل عنکبوت رفتم. بعد از این فیلم حاتمی دوباره با من تماس گرفت و خواست که همدیگر را ببینیم و چون هر لحظه با هم از نظر حرفه ای ارتباط داشتیم فکر نمی کردم که باز هم بخواهد راجع به کمال الملک حرف بزند. ولی خواسته اش باز هم بازی در نقش ناصرالدین شاه در این فیلم بود.

    من همان دلایل را تکرار کردم ولی او گفت که قیافه تو به شاه نزدیک تر هست. دیگران با گریم و تمرین شاه می شوند ولی تو همینطوری هم شاهی! بعد هم توصیه دیگری را اضافه کرد که مرا تحت تاثیر قرار داد. «آیا نقش ناپلئون را در دنیا فقط یک نفر بازی کرده است؟» دیدم راست می گوید. قبول کردم در حالی که تصورم هنوز این بود که کار خوبی درنمی آید.»

    نقش هایی که با عیاری و بنی اعتماد جهت مهرجویی از دست رفت

    یکی از فیلم های مطرحی که در سینمای کشور عزیزمان ایران مطرح است و انتظامی هم در ان بازی کرده «هامون» هست، ولی به نظر می رسد او چندان از نتیجه کار در فیلم راضی نبود.

    «وقتی یک بازیگر فیلم نامه را می خواند و شروع به کار می کند طبق همان فیلم نامه ای که دستش دادند توقعی هم از کارگردان دارد و من حداقل توقع را دارم و اینکه همان فیلمنامه اجرا شود. در هر حال پرسشها زیادی در مورد هامون بود که فقط انتظار جهت فیلمبرداری آن دو سال به درازا کشید. سال ۶۸ فیلمبرداری بود و به خاطر روابطی که با مهرجویی داشتم چند پیشنهاد بازی را رد کردم به عنوان نمونه قرار بود در «روز باشکوه» کیانوش عیاری کار کنم . عیاری حتی پیش مهرجویی هم رفت و مهرجویی به او گفت که ماه مهر شروع خواهیم کرد.

    این مصادف با زمانی بود که در «مسیر تندباد» را تمام کرده بودم. مهرجویی به عیاری گفته بود که ما فقط یک ماه با انتظامی کار داریم و بعد می تواند سر فیلم شما بیاید، ولی نشان به آن نشان که یک ماه، یک سال طول کشید تا فیلمبرداری شروع شود. در حالی که من میل به زیادی داشتم در «روز باشکوه» کار کنم. این به جز فیلمنامه های دیگری است که به خاطر مهرجویی رد کردم. علت به تعویق افتادن کار را دقیقاً یادم نیست و ماه ها بی کار بودم تا بالاخره فیلمبرداری هامون در پاییز ۶۸ شروع شد. فیلمنامه را با دقت خوانده بودم و بر روی نقشه خودم خیلی کار کرده بودم با اینکه نقش اول نبود. بعد از یک سال انتظار درست هنگامی که که فیلم شروع شد ، به شدت بیمار شدم و به علت ناراحتی پروستات ناگزیر شدم به عمل جراحی تن بدهم.

    بنابراین در همه جریان فیلم حضور نداشتم و تصورم این بود که معالجه ام سریع تمام می شود و اصلاً فکر نمی کردم که این قدر حاد شود که نتوانم کار کنم. شروع فیلم و شروع بیماری من مصادف شده است بود. دل دردهای شدیدی داشتم. در همان منزل خالی کار می کردیم که در نخستین فیلم می بینیم فرش می اوردم و در گوشه ای می انداختم تا بتوانم موقعی که فیلمبرداری نیست روی آن بخوابم. همان وقت رخشان بنی اعتماد هم جهت «پول خارجی» به سراغم آمد که نشد.

    وقتی فیلمبرداری هامون شروع شد من هنوز جهت عمل جراحی نرفته بودم. دکتر گفته بود چهار روز در بیمارستان خوابیدن هستی و یک هفته هم باید در منزل استراحت کنی. بعد بلند می شوی و راه می روی. قبل از اینکه جهت جراحی بروم صحنه دفتر وکالت مرا گرفتند که حدود یک هفته طول کشید.

    در این صحنه بود که شخصیت وکیل کاملاً شناسانده می شود ولی آن را به کلی از بین بردن کردند که به لزوم حضور من در آن فیلم لطمه اساسی زد. ایراد بزرگی که به من گرفته می شود این است که بود و نبودت در این فیلم یکی است و نمی دانند که من اول بودم ولی بعد با از بین بردن این صحنه و چند فصل دیگر «نبود» شدم. با این حال شاید هم نظر مهرجویی درست است و این امر به نفع فیلم باشد من هر لحظه با کوتاه کردن فیلم موافق بودم و طرفدار زیاد گویی و لفت و لعاب نیستم، ولی هر نقشی باید در بیاید و بریده حرف زدن هم باید منطق خود را داشته باشد.»

    واژه های کلیدی: تئاتر | انتظامی | مهرجویی | فیلمنامه | فیلمبرداری | عزت الله انتظامی | اخبار فرهنگی و هنری


    دانلود


    دانلود فایل ها

    نویسنده : blogzz

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود رایگان کتاب از آمازون
  • تکست بوک
  • خرید کتاب انگلیسی
  • خرید کیندل آمازون
  • کتاب زبان اصلی
  • خرید کتاب زبان اصلی دانشگاهی
  • باکس کتاب
  • مانگا زبان اصلی
  • قیمت چاپ کتاب PDF
  • چاپ مانگا
  • رفتن به نوار ابزار